نماز پرچم و نشانه ایمان



گر تخمه کدو را بشکنی و مغزش را بکاری سبز نمی‌شود. پوستش را هم بکاری سبز نمی‌شود. مغز و پوست باید با هم باشد. هم دل، هم عمل

نکته : آن کسی که تو را خلق کرده است، اگر فقط دل پاک کافی بود، فقط می‌گفت: آمنوا» اینکه کنار آمنوا» گفته:  آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات »، یعنی هم دلت پاک باشد، هم کارت درست باشد.

اگر تخمه کدو را بشکنی و مغزش را بکاری سبز نمی‌شود. پوستش را هم بکاری سبز نمی‌شود. مغز و پوست باید با هم باشد. هم دل، هم عمل!

وضع من خراب‌تر از این حرف‌هاست که با نماز درست شود!

بعضی از جوان‌ها بیان می‌کنند که وضع گناه و معنویت ما خیلی خراب است و اصلاً ما برای این معنویات لیاقت نداریم ، اما از این نکته غافل هستند که شیطان دنبال همین نقطه ضعف است .

اتفاقاً شیطان همین را می‌خواهد که با یک گناه بگوید: حالا که این کار را کردی، دیگر به درد نماز نمی‌خوری. قرآن یک آیه دارد، می‌فرماید: إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» (هود/114) چون خراب کردی، حتماً مسجد برو. چون ما اهل گناه و لغز هستیم اتفاقاً بیشتر به سوی معنویت رفته و در آستان الهی را بکوبیم .

 توجه به نعمت‌ها، نه کمبودها

ما گاهی وقت‌ها یک چیزی را که نداریم برجسته می‌کنیم و به داشته‌هایمان توجهی نداریم .

فردی می‌شناختم که چشم نداشت، دست و پا هم نداشت. مرتب می‌گفت: الحمدلله رب العالمین! الحمدلله! گفتند: آقا!تو چه داری که الحمدلله می‌گویی؟ نه چشم داری. نه دست داری. نه پا داری. یک تکه گوشت فلج، گفت: می‌دانی خدا من را چه کرده است؟ هرکس به من نگاه می‌کند می‌گوید: الحمدلله رب العالمین! پس من وسیله شدم و رابطه شدم بین مخلوق و خالق! مخلوق‌های غافل، به من نگاه می‌کنند. از غفلت در می‌آیند و الحمدلله می‌گویند. پس من واسطه‌ی فیض شدم.

ما هم یکی از نماز نخوان ها !

بعضی‌ها می‌گویند که: خیلی‌ها نماز نمی‌خوانند ما هم جزء آن‌ها. آنقدر تارک الصلاة هست ما هم یکی !

این فکر غلط است. اگر یک کشتی صد نفره نقص فنی پیدا کرد و در دریا غرق شد نود و هشت نفر شنا بلد نبودند و غرق شدند، دو نفری که شنا بلدند بگویند: ببین ! ما صد نفر سوار کشتی بودیم.  نود و هشت نفر غرق شدند. بیا ما دو نفر هم غرق شویم! این چقدر حرف غلطی است. حالا که همه دروغ می‌گویند. بیا ما دو تا هم دروغ بگوییم. حالا که همه گواهی‌نامه ندارند، سوار ماشین شوند، بیا ما دو نفر هم بدون گواهی‌نامه پشت فرمان بنشینیم. حرف غلط است.

  فاصله‌ی بین کفر و ایمان چیست ؟

فاصله‌ی بین کفر و ایمان نماز است. مثل اینکه اگر به توپ فوتبال یک سوزن بزنی، بگویی: حالا یک سوزن که صد تا سوزن نمی‌شود. بله یک سوزن صد تا سوزن نمی‌شود. اما همین سوزن می‌دانی چه کرد؟ باد توپ را خالی می‌کند و همه چیز را خراب خواهد کرد .

مقاومت در برابر تحقیر و تمسخر دیگران

گاهی می‌گویند که: ما می‌رویم نماز بخوانیم، یا حجاب داشته باشیم، ما را مسخره می‌کنند. مسخره کنند، مگر ما مقوا هستیم که با حرف این و آن ، با دو قطره باران شل شویم! مقوا با دو قطره باران شل می‌شود.

اعمال تو ، تو را به خدا برساند، مردم هرچه می‌خواهند بگویند، بگو یند!

حدیث داریم المؤمن کالجبل» جبل یعنی چه؟ مؤمن کوه است. بعضی می‌گویند: از کوه محکم‌تر است. چون بعضی کوه‌ها ریزش دارد. مؤمن هیچ‌وقت ریزش ندارد

در قاهره کسی، شتری اجاره کرد که او را به جاده عباسیه برساند .صاحب شتر پولی گرفت، مسافر را سوار کرد. داشت افسار را به سمت عباسیه می‌برد. این صاحب شتر هی به این مسافر متلک و فحش می‌گفت. این هم که سوار شتر بود، فحش‌ها را می‌شنید، هیچ نمی‌گفت. یک نفر در راه صحنه را دید و گفت: آقا! می‌دانی این صاحب شتری که افسار را می‌کشد به تو چه می‌گوید؟ سواره گفت: بله! مرا فحش می‌دهد. گفت: خوب فحشت می‌دهد، جوابش را بده ؛ مگر تو بوقی که عکس‌العمل نشان نمی‌دهی ؟!

سواره گفت: ببخشید جاده کجاست؟ گفت: جاده‌ی عباسیه! گفت: اگر من را به عباسیه می‌رساند، بگذار هرچه می‌خواهد بگوید، بگوید. اگر نماز و حجاب و اعمال درست و صحیح و خداپسندانه تو را به خدا می‌رساند، بگذار هرکس هرچه می‌خواهد بگوید، بگوید.

حدیث داریم المؤمن کالجبل» جبل یعنی چه؟ مؤمن کوه است. بعضی می‌گویند: از کوه محکم‌تر است. چون بعضی کوه‌ها ریزش دارد. مؤمن هیچ‌وقت ریزش ندارد.

بیانات حجت الاسلام قرائتی



علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب، کنیه‌اش، ابوالحسن و مشهورترین لقبش رضا است. برخی منابع گفته‌اند 

مأمون لقب رضا را به او داد؛

[۱] ولی در روایتی از 

امام جواد(ع) آمده است که این لقب از سوی خداوند به پدرش داده شده است.

[۲] صابر، رضی و وفی از دیگر القاب آن حضرت است.

[۳] او به 

عالم آل محمد نیز شهرت دارد. نقل شده است که 

امام کاظم(ع) به فرزندانش می‌گفت: برادر شما علی بن موسی، عالم آل محمد است.»

[۴]

تولد

زادروزش را 

پنجشنبه یا 

جمعه 

۱۱ ذی‌القعده، یا 

ذی‌الحجه و یا 

ربیع الاول 

سال ۱۴۸ یا 

۱۵۳ق نقل کرده‌اند.

[۵] 

کلینیسال تولدش را ۱۴۸ق نقل کرده.

[۶] بیشتر علماء و مورخین با کلینی هم عقیده‌اند.

[۷]

مادر

تصویری از بقعه منسوب به نجمه خاتون مادر امام رضا(ع) در مشریه ام ابراهیم در 

مدینه منوره قبل از تخریب

مادر امام رضا(ع) کنیزی از اهالی 

نوبه بوده است.

[۸] که با نام‌های مختلفی از او یاد شده است. گفته شده است هنگامی که 

امام کاظم(ع) او را خریداری کرد، نام تُکتَم را برای وی برگزید

[۹] و وقتی امام رضا (ع) را به دنیا آورد، امام کاظم(ع) او را طاهره نامید.

[۱۰] 

شیخ صدوق گفته است که عده‌ای نام مادر امام رضا (ع) را سَکَن نوبیه روایت کرده‌اند. همچنین اروی، نجمه، سمانه، نیز نامیده شده است و کنیه‌اش ام البنین بوده است.

[۱۱]

در روایتی آمده که مادر امام رضا(ع) کنیزی پاک و پرهیزگار به نام 

نجمه بود که 

حمیده مادر 

امام کاظم(ع) وی را خریداری و به پسرش بخشید و بعد از ولادت حضرت رضا(ع) او را طاهره نامید.‌»

[۱۲]

همسران و فرزندان

همسر امام رضا 

سَبیکه نام داشت

[۱۳] که گفته شده از خاندان 

ماریه قبطیه همسر 

پیامبر(ص)، بوده است.

[۱۴]

بارگاه 

امامزاده حسین فرزند منسوب به امام رضا (ع) در شهر 

قزوین

در برخی از منابع تاریخی، همسر دیگری نیز برای امام رضا(ع) ذکر شده است: 

مأمون به امام رضا (ع) پیشنهاد داد که با دخترش ‌ام حبیب‌» یا ‌ام حبیبه‌» 

ازدواج کند و امام نیز پذیرفت.

[۱۵] طبری این ازدواج را در حوادث سال ۲۰۲ق یاد می‌کند.

[۱۶] گفته‌اند که هدف مأمون از این کار، نزدیکی بیشتر به امام رضا (ع) و نفوذ به خانه وی جهت اطلاع از برنامه‌هایش بوده است.

[۱۷] 

سیوطی نیز، از 

ازدواج دختر مأمون با امام رضا(ع) یاد می‌کند ولی اسم آن دختر را ذکر نمی‌کند.

[۱۸]

درباره تعداد و اسامی فرزندان امام رضا اختلاف است. 

شیخ مفید، غیر از 

محمد بن علی فرزندی برای وی نمی‌شناسد.

[۱۹] 

ابن شهرآشوب و 

طبرسی، نیز بر همین عقیده‌اند.

[۲۰] برخی، از دختری به نام فاطمه برای وی سخن گفته‌اند.

[۲۱] برخی، فرزندان ایشان را پنج پسر و یک دختر نوشته‌اند، به نام‌های محمد قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه.

[۲۲] 

سبط بن جوزی برای وی چهار پسر به نام‌های 

محمد (ابوجعفر ثانی)، جعفر، ابومحمد حسن، ابراهیم، و یک دختر، بدون ذکر اسم، یاد می‌کند.

[۲۳] گفته شده فرزندی از آن حضرت که دو سال یا کمتر داشته در

قزوین دفن شده است و گفته می‌شود که امامزاده حسین کنونی قزوین همان است. بنابر روایتی امام در سال ۱۹۳ به این شهر مسافرتی داشته است.

[۲۴]

امامت

حاکمان زمان امام رضا(ع)

مأمون عباسی ۱۹۸-۲۱۸ق

امین عباسی ۱۹۳-۱۹۸ق

هارون عباسی ۱۷۰-۱۹۳ق

امامت امام رضا (ع) ۱۸۳-۲۰۳ق

۱۸۳

۱۸۴

۱۸۵

۱۸۶

۱۸۷

۱۸۸

۱۸۹

۱۹۰

۱۹۱

۱۹۲

۱۹۳

۱۹۴

۱۹۵

۱۹۶

۱۹۷

۱۹۸

۱۹۹

۲۰۰

۲۰۱

۲۰۲

۲۰۳



امام رضا(ع) پس از 

شهادتپدرش 

امام کاظم(ع) در سال ۱۸۳ق امامت را عهده‌دار شد؛ مدت امامت آن حضرت ۲۰ سال (۱۸۳-۲۰۳ق) بود که با خلافت

هارون الرشید(۱۰ سال)، محمد امین (حدود ۵ سال)، 

مأمون (۵ سال) همزمان شد.

[۲۵]

راویانی همچون 

داود بن کثیر رقی، 

محمد بن اسحاق بن عمار،

علی بن یقطین، 

نعیم قابوسی، 

حسین بن مختار، 

زیاد بن مروان، 

المخزومی، 

داود بن سلیمان، 

نصر بن قابوس، 

داود بن زربی، 

یزید بن سلیط و 

محمد بن سنان احادیثی از 

موسی بن جعفر درباره امامت امام رضا(ع) نقل کرده‌اند. 

[۲۶]

همچنین مقبولیت امام رضا (ع) در میان شیعیان و برتری علمی و اخلاقی وی را، ثابت کننده 

امامت او می‌دانند. هرچند که وضعیت مسأله امامت در اواخر زندگی موسی بن جعفر (ع) بسیار پیچیده بود اما بیشتر اصحاب امام کاظم (ع) جانشینی امام رضا (ع) را پذیرفتند.

[۲۷]

گرایش شیعیان

نوشتار اصلی: 

واقفیه

پس از 

شهادت 

امام هفتم، بیشتر شیعیان با توجه به وصیت امام(ع) و دلایل و شواهد دیگر، امامت فرزند ایشان، علی بن موسی الرضا (ع) را پذیرفتند و وی را به عنوان امام هشتم تأیید نمودند. این دسته که بزرگان اصحاب امام کاظم (ع) را هم شامل می‌شد به نام قطعیه مشهور شدند.

[۲۸] ولی گروه دیگری از اصحاب امام هفتم‏(ع) بنا به دلایلی، از پذیرفتن امامت علی بن موسی الرضا (ع) سرباز زده و در امامت حضرت موسی بن جعفر (ع) توقف کردند. آنان اظهار می‌داشتند که موسی بن جعفر (ع) آخرین امام است و کسی را به امامت تعیین نکرده و یا دست‏‌کم ما از آن آگاه نیستیم. این گروه 

واقفیه (یا واقفه) نامیده شدند.

جایگاه امام در مدینه

امام رضا حدود هفده سال (۱۸۳-۲۰۰ یا ۲۰۱) از دوره 

امامت خود را در 

مدینه حضور داشت و از جایگاه ویژه‌ای در میان مردم برخوردار بود. خود امام در گفتگویی که با مأمون درباره 

ولایتعهدی داشت، در توصیف این دوره گفته است:

همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و وقتی سوار بر مرکب خود، از کوچه‌های مدینه عبور می‌کردم، کسی عزیرتر از من نبود.

[۲۹]

در مورد جایگاه علمی امام در مدینه نیز از خود ایشان نقل شده است:

من در 

مسجد پیامبر می‌نشستم و دانشمندانی که در مدینه بودند، هرگاه در مسئله‌ای درمی‌ماندند، همگی به من ارجاع می‌دادند و مسائل‌شان را نزد من می‌فرستادند و من به آنها پاسخ می‌دادم.

[۳۰]

سفر به خراسان

مسیر حرکت امام رضا (برای بزرگنمایی موش‌واره را روی تصویر ببرید)

هجرت امام رضا(ع) از مدینه به 

مرو در سال ۲۰۰ 

[۳۱] یا ۲۰۱ قمری

[۳۲] بود. به گزارش یعقوبی 

مأمون، امام رضا را از 

مدینه به 

خراسان آورد و فرستاده وی جهت آوردن حضرت به خراسان، 

رجاء بن ابی‌ضحاک خویشاوند 

فضل بن سهلبود. حضرت را از راه 

بصره آوردند تا به مرو رسید.

[۳۳] به عقیده برخی مأمون مسیر مشخصی برای سفر امام رضا به مرو انتخاب کرد تا آن حضرت از مراکز شیعه‌نشین عبور نکند، زیرا از اجتماع شیعیان بر گرد امام می‌ترسید. او دستور داد تا حضرت را از مسیر 

کوفه نیاورند بلکه از طریق بصره،

به مناسبت پنجم مرداد سالروز عملیات مرصاد

عملیات افتخارآفرین مرصاد؛ تبلور ایمان و همدلی ملت ایران

عملیات افتخارآفرین مرصاد؛ تبلور ایمان و همدلی ملت ایران

تهران- ایرنا- عملیات مرصاد نمادی از مقاومت و شجاعت رزمندگان ایران است. بزرگمردانی که با اقتدار و ایمان خویش در برابر منافقان و حامیان آنها ایستادند تا دگربار جهانیان پیروزی های موفقیت آمیز ملت ایران را در برابر مان به نظاره بنشینند.

رزمندگان اسلام در جنگ تحمیلی با شجاعت و ایثار در برابر دشمن بعث ایستادگی کردند و اجازه اشغال ذره ای از خاک میهن را به آنان ندادند و به همین منظور در طول هشت سال دفاع مقدس علمیات های بسیاری را به مرحله اجرا درآوردند و با کسب موفقیت هایی مقتدرانه، توانستند از این نبرد نابرابر سربلند خارج شوند و به پیروزی دست یابند، در نهایت برای نشان دادن حُسن نیت خویش با پذیرش قطعنامه 598 و قبول آتش بس در 27 تیر1367 خورشیدی با اقتدار به این جنگ هشت ساله پایان دادند.
اما اندکی پس از آن، صدام که به هدف های خود در ایران دست نیافته بود با تحریک گروهک منافقان به منظور تهاجم دوباره و با حمایت برخی مستکبران جهان این گروهک را مجهز ساخت تا به مرزهای ایران حمله کند. آنان با راه اندازی عملیاتی که آن را فروغ جاویدان نامیده بودند با وجود شرایط آتش بس میان دو کشور به اقدام نظامی روی آوردند.
بدین ترتیب منافقان با فراخواندن دیگر مخالفان از کشورهای مختلف اروپایی و سازماندهی 15 هزار نیرو، حمله به مرزهای ایران و اشغال شهرهای کرمانشاه، همدان و تهران را در سوم مرداد 1367 خورشیدی از غرب کشور آغاز کردند.
آنان نخست می پنداشتند، به دلیل تمرکز رزمندگان در جبهه های جنوب غرب به راحتی می توانند به اهداف خود دست یابند اما توان نظامی و عمل هوشیارانه سربازان این مرز و بوم، نقشه آنان را پوچ ساخت و ثمره آن چیزی جز رسوایی دشمنان ایران در جهان نبود.
ایستادگی رزمندگان در برابر منافقان به مدت سه روز به طول انجامید و خسارت ها و تلفات فراوانی به بار آورد. در نهایت این گروهک در پنجم مرداد با شکست سنگینی رو به رو شد.
در عملیات مرصاد نزدیک یک هزار 523 تن از افراد منافقان کشته، 2 هزار و 300 تن زخمی شدند و 305 تن به اسارت درآمدند. همچنین از تجهیزات جنگی آنان بیش از 120 دستگاه تانک، 400 دستگاه نفربر، 90 قبضه خمپاره‏انداز 80 میلی‏متری، 150 قبضه خمپاره‏انداز 60 میلی‏متری و 30 قبضه توپ 106 میلی‏متری از میان رفت.
بدین شکل دشمنان این دیار کهن دریافتند که ایرانیان تا آخرین نفس در برابر آنها ایستادگی خواهند کرد و هرگز اجازه نخواهند داد، نظام جمهوری اسلامی به وسیله گروهک منافقان یا هر عامل دیگری به خطر بیافتد.

دیدگاه دانشمندان اهل سنت

۱ – ابن ابی‌الحدید معتزلی

این دانشمند حنفی مذهب در ذیل خطبه ۲۲۱ نهج البلاغه می‌ گوید: این خطبه از عمقی عجیب برخوردار است و حاوی الفاظی بلیغ، مشکل و فصیح است که اگر کسی این فصل از نهج البلاغه را بررسی کند خواهد فهمید که آنچه معاویه گفته است که: علی بلاغت را برای قریش بنیان‌گذاری کرده»، صحیح گفته است».

ابن ابی‌الحدید سپس می‌ گوید: اگر تمام فصحای عرب در جایی جمع باشند و این خطبه بر آنان قرائت شود شایسته است همگی به خاک افتاده سجده کنند! همان‌طور که قرآن سوره هایی دارد و در آن سوره ها آیاتی است که اگر خوانده شود باید سجده کرد، علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) هم خطبه هایی دارد که یکی از آنها همین خطبه است، که اگر آن را برای خردمندان فصیح و بلیغ و کارشناسان فصاحت و بلاغت بخوانند آنان باید سجده کنند»

[۱۲]

ابن ابی‌الحدید در جایی دیگر سوگند یاد می‌ کند و می‌ گوید: به آن مبدئی که همه امت ها بدان سوگند یاد می‌ کنند، قسم یاد می‌ کنم که: من این خطبه را از پنجاه سال پیش تاکنون، بیش از هزار بار خوانده ام و هر بار که می‌ خواندم، برایم تازگی داشت و مطلب جدید و موعظه ای تازه در قلبم پدید می‌ آورد، و ترس و وحشت و بیداری عمیقی تمام وجود مرا فرا می‌ گرفت و در اعضای پیکرم لرزشی می‌ نشست. هر زمان که در محتوای آن دقّت کردم؛ به یاد مردگان از خانواده و دوستانم افتادم و چنان پنداشتم که من همان کسی هستم که امام در لابه لای این خطبه توصیف می‌ کند. چقدر واعظان و خطیبان و فصیحان در این زمینه سخن گفته اند و چقدر من در برابر سخنان آنها به طور مکرّر قرار گرفته ام، اما در هیچ کدام از آنها تأثیری را که این کلام در دل و حالم می‌ گذارد، ندیده ام»

[۱۳]

۲ – ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ (متوفای ۲۵۵هـ ق)

جاحظ از دانشمندان برجسته معتزله در کتاب البیان و التبیین» پس از ذکر این سخن گهربار امام علی(علیه السلام) که می‌ فرمایند: قیمه کلّ امریءٍ ما یحسنه»؛

[۱۴] بهای هر مرد، کاری است که آن را نیکو انجام می‌ دهد»، درباره شکوه و عظمت این کلام می‌ گوید: اگر از تمام سخنان علی(علیه السلام) تنها به همین یک فراز دست یافته بودیم، هر آینه آن را شفا بخش و کفایت کننده و غنا بخش یافته بودیم؛ بلکه آن را بالاتر و برتر از حدّ کفایت می‌ یافتیم که در رسیدن به غایت و هدف، نارسا و کوتاه نیست. نیکوترین کلام آن است که اندک آن تو را از بسیارش بی نیاز کند و معنی در لفظ پنهان نشده باشد بلکه ظاهر و نمودار باشد. گویا خداوند جامه ای از جلالت و پرده ای از نور حکمت متناسب با نیت پاک و تقوای گوینده اش، بر این جمله کوتاه پوشانیده است»

[۱۵]

مرحوم سیدرضی درباره عظمت این سخن حکیمانه قیمه کلّ امریءٍ ما یحسنه» می‌ گوید: بر این سخن قیمت نمی‌ توان نهاد، و هیچ سخن حکمت آمیزی همسنگ آن، و هیچ کلامی قرین آن نیست»

[۱۶]

۳ – سبط بن الجوزی (متوفای ۶۵۴ هـ ق)

از دانشمندان بزرگ حنفی است که در کتاب تذکره الخواصّ» درباره جایگاه برجسته سخن امیرمؤمنان علی(علیه السلام) این‌گونه می‌ گوید: علی(علیه السلام) همواره به کلامی سخن می‌ گفت که پوشیده از عصمت و پاکی بود؛ ایشان بر اساس ترازوی حکمت سخن می‌ گفت؛ کلامی که خداوند هیبت و عظمت را بر آن افکنده بود و هر کس سخن او را می‌ شنید لرزه بر اندامش افتاد و ترسید. خداوند امتیازات حلاوت و ملاحت و زیبایی و طراوت و فصاحت را در وجود علی(علیه السلام) جمع کرده، کلمه ای از او ساقط نشده و حجّت و برهانی از دست نرفته است؛ تمام سخن گویان را ناتوان ساخته و گوی سبقت را از همگان ربوده است؛ واژگانی که نور نبوت بر آن تابیده و اندیشه ها و خردهای ناب را حیران و سرگردان ساخته»

[۱۷]

۴ – دکتر طه حسین

ادیب و نویسنده معروف مصری در کتاب علی و بنوه» داستان مردی را نقل می‌ کند که در جریان جنگ جمل دچار تردید می‌ شود با خود می‌ گوید: چه‌طور ممکن است که زبیر و طلحه و عایشه بر باطل باشند؟! این  تردید را به علی(علیه السلام) در میان می‌ گذارد؛ امام(علیه السلام) به او می‌ فرمایند:

إنک لملبوسٌ علیک، إنّ الحقّ و الباطل لا یعرفان بأقدار الرّجال، إعرف الحقّ تعرف أهله، و اعرِفِ الباطل، تعرف أهله»؛

[۱۸] همانا امر بر تو پوشیده و مشتبه شده است، حق و باطل را براساس میزان افراد و اشخاص نمی‌ شناسند؛ تو حق را بشناس، اهل آن را خواهی شناخت؛ و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسی».

سخن حکیمانه امام علی(علیه السلام) بیانگر این حقیقت است که افراد و اشخاص ملاک و شاخصه حق و باطل نیستند؛ بلکه بالعکس، حق و باطل معیار ارزیابی و شناخت اشخاص است.

طه حسین پس از ذکر این جمله می‌ گوید: من پس از سکوت وحی و منقطع شدن خبر آسمان کلامی شگفت انگیزتر و با شکوه تر از این جواب نمی‌ شناسم. پاسخی که می‌ گوید: هیچ کس از خطا مصون نیست هر جایگاه و منزلتی که داشته باشد، و حق در انحصار احدی نیست در هر مکانت و جایگاهی که باشد»

[۱۹]

۵ – شیخ محمد عبده

مفتی اسبق مصر، از افرادی است که در اثر یک اتفاق و دوری از وطن با نهج البلاغه آشنا می‌ شود و شگفت زده شده و شرحی بر نهج البلاغه می‌ نگارد. وی در مقدمه شرح خود می‌ گوید: در میان همه عرب زبانان، کسی نیست مگر آن که معتقد است سخن علی(علیه السلام) بعد از قرآن و کلام نبوی، برترین و بلیغ ترین، در جوهر و مایه پربارترین، در شیوه و سبک بلندترین و در معنی جامع ترین کلام است»

[۲۰]

دیدگاه دانشمندان مسیحی

۱ – جرج جرداق»

اندیشمند و فرزانه برجسته مسیحی در کتاب ارزشمند امام علی(علیه السلام) صدای عدالت انسانی»؛ درباره نهج البلاغه» می‌ گوید: نهج البلاغه» یا سبک و روش بلاغتی امام، از فکر و خیال و عاطفه، آیاتی به دست داده که تا انسان هست و تا خیال و عاطفه و فکر انسانی وجود دارد، با ذوق بدیع ادبی و هنری وی پیوند خواهد داشت. آیات به هم پیوسته و متناسب، جوشان از حسی عمیق و ادراکی ژرف، بیان شده با شور و شوق واقعیت و گرمی حقیقت، با میل به شناخت ماوراء این حقیقت و واقعیت، زیبا و نغز که زیبایی موضوع و بیان در آن به هم آمیخته، تا آنجا که تعبیر با مدلول و شکل با معنی چنان یکی می‌ شود و متحد می‌ گردد که حرارت با آتش، نور با خورشید، و هوا با هوا یکی هستند! و تو در قبال آن چیزی نیستی مگر به مثابه مردی در برابر سیل خروشان و دریای موّاج و تندبادی که می‌ وزد و تکان می‌ دهد! یا مانند مردی که در مقابل یک پدیده طبیعی که باید بالضروره و به حکم جبر جریان، به آن نحوی باشد که اکنون هست! … با یگانگی و وحدتی که اگر در اجزاء آن تغییری داده شود، وجود آن از بین می‌ رود و تغییر ماهیت می‌ دهد. بیانی که اگر برای انتقاد سخن گوید، گویی تند باد خروشانی است؛ اگر فساد و مفسدین را تهدید کند، همچون آتشفشان های سهمناک و پرغرّش، زبانه می‌ کشد و اگر به استدلال منطقی بپردازد عقل ها و احساسات و ادراکات بشری را مورد توجه قرار می‌ دهد و راه هر دلیل و برهانی را می‌ بندد و عظمت منطق و برهان خود را ثابت می‌ کند و اگر برای تفکر و دقت دعوت کند، حس و عقل را در تو همراه می‌ سازد و به سوی آنچه که می‌ خواهد، سوق می‌ دهد و تو را با جهان هستی پیوند می‌ دهد و نیروها و قوای تو را آنچنان متحد و یگانه می‌ سازد که حقیقت را کشف کنی! و اگر تو را پند و اندرز دهد، مهر و عاطفه پدری و راستی و وفاء انسانی و گرمی محبت بی انتهاء را در آن خواهی یافت. و آنگاه که برای تو، از ارزش هستی و زیبایی های خلقت و کمالات جهان هستی سخن گوید، آنها را با قلمی از نور ستارگان!، در دل و قلب تو می‌ نویسد! و ترسیم می‌ کند!

بیانی که بلاغت از بلاغت و قرآنی از قرآن است! تا آنجا که درباره نهج البلاغه گفته اند: سخن او پایین تر از کلام خالق و بالاتر از سخن مخلوق است!»

[۲۱]

۲ – هانری کُربَن

خاورشناس نامدار فرانسوی، پروفسور هانری کربن درباره شکوه و جلالت نهج البلاغه» چنین می‌ گوید: نهج البلاغه پس از قرآن و احادیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، نه فقط به طور کلی برای حیات مذهبی تشیع، بلکه برای افکار فلسفی شیعیان مهم‌ترین کتاب است. نهج البلاغه را می‌ توان به عنوان یکی از مهمترین منابع اصول عقاید دانست که از طرف متفکران شیعی، به ویژه اندیشمندان دوره چهارم تعلیم شده است. تأثیر این کتاب را به شیوه های گوناگونی می‌ توان حس کرد: تنظیم و ترتیب منطقی اصطلاحات، استنتاج نتایج صحیح، ایجاد اصطلاحات فنی در زبان عربی. این اصطلاحات با زیبایی و غنای فراوان در زبان ادبی و فلسفی وارد شده و از متون یونانی که به زبان عربی ترجمه شده کاملاً مستقل است. بعضی از مسایل فلسفی که به وسیله کلمات امام علی(علیه السلام) طرح شده از سوی ملاصدرا و مکتب او با کمال بسط و بلاغت، اقتباس شده است.

اگر به گفتگوهای امام با شاگرد خود کمیل بن زیاد مراجعه شود و به مطالبی که در پاسخ این پرسش که حقیقت چیست؟» بیان می‌ کند، توجه گردد و به اشارات وی راجع به توالی باطنی حکیمان در این جهان، و سایر افادات او دقت شود، طرز تفکری خاص مشاهده می‌ گردد. فلسفه شیعه، ترکیب و سیمای مخصوص خود را از این منبع اتخاذ کرده است، زیرا متفکران شیعه با توجه به اینکه کلمات امام، یک دوره کامل فلسفه را تشکیل می‌ دهد، از این کتاب کلیه مطالب مربوط به الهیات را استنتاج کرده اند.

جای تأسف دارد که تحقیق فلسفی در کتاب نهج البلاغه تا امروز هنوز مورد توجه قرار نگرفته است. زیرا با مطالعه دقیق و از خلال شرح و بسط های مفصل و متعدد که مفسران، از شیعه و سنی، مانند ابن میثم بحرانی، ابن ابی‌الحدید و خویی و غیره، بر آن نوشته اند، نیز از ترجمه های مکرر آن به فارسی و با اضافه کردن این کتاب به کلمات سایر ائمه، فهمیده می‌ شود که چرا در دوره ای که در جهان اهل تسنن فلسفه متوقف ماند و مکتبی زنده به شمار نمی‌ رفت، در همان مدت، در جهان تشیع افکار فلسفی وماً جهش و تکامل جدیدی یافت.»

[۲۲]

۳ – نرسی سیان»

 رئیس منشیان کنسول‌گری انگلیس

در بغداد در سال ۱۳۲۸هـ.ق که دانشمندی مسیحی و فاضل بود درباره جایگاه ویژه نهج البلاغه می‌ گوید: نهج البلاغه بر هر سخن عربی برتری دارد. زیرا سخنان سهل و ممتنع آن، و سجع های مشکلی که بدون تکلّف ادا شده و در آن فراوان دیده می‌ شود، در هیچ کتابی جز آن نمی‌ بینم. اگر این گوینده با عظمت (علی(علیه السلام)) امروز بر منبر کوفه قرار می‌ گرفت، شما مسلمانان می‌ دیدید که مسجد کوفه» با همه وسعت خود از اجتماع مردم مغرب زمین برای استفاده از دریای خروشان دانش علی(علیه السلام) موج می‌ زد.»

[۲۳]

۴ – امین نخله»

دانشمند مسیحی و نویسنده مشهور، خطاب به شخصی که از وی خواسته است، چند کلمه از سخنان علی(علیه السلام) را برگزیند تا وی در کتابی گرد آورد و منتشر سازد می‌ گوید: از من خواسته ای که صد کلمه از گفتار بلیغ ترین نژاد عرب، ابوالحسن را انتخاب کنم، تا تو آن را در کتابی منتشر سازی. من اکنون دسترسی به کتاب هایی که چنین منظوری را تأمین کند ندارم، مگر کتاب هایی چند که از جمله انجیل بلاغت» نهج البلاغه است. با مسرّت این کتاب با عظمت را ورق زدم. به خدا نمی‌ دانم چگونه از میان صدها کلمات علی(علیه السلام) فقط صد کلمه را انتخاب کنم، بلکه بالاتر نمی‌ دانم چگونه کلمه ای را از کلمه دیگر برگزینم، این کار درست به این می‌ ماند که دانه یاقوتی را از کنار دانه دیگر بردارم (یعنی همه نغز و دلکش است). سرانجام من این کار را کردم، در حالی که دستم یاقوت های درخشنده را پس و پیش می‌ کرد و دیدگانم از تابش نور آن ها خیره می‌ گشت. باور کردنی نیست که بگویم به واسطه تحیر و سرگردانی با چه مشقّتی کلمه ای را از این معدن بلاغت بیرون آوردم!»

[۲۴]

۵ – میخائیل نعیمه

 نویسنده مسیحی و اندیشمند معروف عرب زبان می‌ گوید: این نابغه عرب (امام علی(علیه السلام)) آنچه اندیشید و گفت و عمل کرد بین خود و خدا چیزهایی است که هیچ گوشی نشنیده و هیچ چشمی ندیده است و بسیار بسیار بیش از آن است که مورّخ بتواند به دست و زبان و قلم بیان کند؛ بدین جهت هر صورتی که ما رسم کنیم، صورتی ناقص و کم ارزش است.»

[۲۵]

۶ – مستر کر نیکوی انگلیسی

استاد ادبیات در دانشگاه علیگره هندوستان در محضر استادان سخن و ادیبانی که در مجلس او حاضر بودند، از اعجاز قرآن از وی پرسیدند، در پاسخ گفت: قرآن را برادری کوچک است که نهج البلاغه» نام دارد، آیا برای کسی امکان دارد که مانند این برادر کوچک بیاورد تا ما را مجال بحث از برادر بزرگ (یعنی قرآن) و امکان آوردن نظیر آن باشد؟!»

[۲۶]


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها